داشتم توی سایت تبادل نظر پرسه می زدم که چشمم خورد به یه عنوان
«پیامد ها و راهکار های زندگی با مادر خودشیفته و آزارگر»
عنوانش جذبم کرد کلیک کنم.
خیلی متن های طولانی داشت...اولش حوصلم نکشید بخونم. ولی وقتی یه تیکشو خوندم انگار یه سطل آب یخ ریختن روم!
خدای من...این داره من رو توصیف میکنه انگار!
هی خوندم
هی خوندم
هی خوندم
هی خوندم
هرچی بیشتر میخوندم بیشتر از شدت شوق قلبم می تپید. پیدا کردن افرادی هم نوع من توی جاهای مختلف ایران. افرادی که حتی سنشون هم کم نیست و بالای 30 و اغلب 40 سال سن دارن.
افرادی که مثل من زخم خورده ی این رنج روانی هستن.
برام یه حس تولد جدید بود. به خصوص اینکه فهمیدم تنها نیستم.
انگار که من آخرین نسل یه گونه منقرض شده باشم ولی یهو یه هم گونه ببینم. حس نجات پیدا کردن دارم.
راه حل هایی که هم نوعان من ازشون استفاده می کردن و می کنن. خیلی حس خوبی بهم داد.
کتاب هایی که معرفی کردن از نویسنده های مختلف در مورد این موضوع واقعا توجهم رو جلب کرد.
قسمتی از کتاب:
« با وجودی که بسیاری از افراد بزرگ شده در فضای بیش نظارت شده حس می کنند این دوران، دورانی مرموز و اسرار آمیز است، در نگاه دوباره چندان هم اسرار آمیز به نظر نمی رسد:
افرادی که برای بقایتان به آنها وابسته بودید، افرادی که از این قدرت برخوردار بودند که در شما درد یا لذت وافر ایجاد کنند، شما را به شیوه های ظریف متعدد زیر سلطه گرفته اند. هزاران بار... در تاثیر پذیرترین سالهای زندگی تان.
پدر و مادرهای بیش نظارت گر در اصل در ۴ مرحله شما را شستشوی مغزی میکنند:
۱- محیطی ایجاد می کنند که مخالف رشد کردن است
۲- فرزندانشان را برای ایجاد چنین محیطی سرزنش می کنند
۳- از فرزندانشان برای اینکه از پیامدهای چنین محیطی رنج می برند انتقاد می کنند.
۴- انجام هر یک از این کارها را انکار می کنند. »
پ.ن: دارم این تبادل نظر رو مو به مو مطالعه می کنم و از گفته هاشون یادداشت برداری می کنم تا کتاب های گفته شده رو مطالعه کنم. امیدوارم اینجوری خیلی زود خوب بشم:)
راستی،اگه دلتون خواست بخونیدش توی دومین جمله ی پستم لینک ورود به تاپیک عه.