توی این عمری که از خدا گرفتم تا حالا
در عجبم که چرا حتی یه بار هم ننشتم با خودم بگم
-هی دختر! اصلا تو خودت چی دوست داری؟ دوست داری تو زندگی چیکارا بکنی؟
واقعا چرا نپرسیدم؟ شاید اگه زودتر میپرسیدم بهتر میتونستم براشون برنامه بریزم
ولی خب الانم دیر نیست که
هرچی میگذره چیزای جدیدتری یادم میاد...
انگار که دلم میخواد کارای جدید تری بکنم.
میخوام برم کلاس خیاطی،تا الان هرچی تو زندگی یاد گرفتم محدود شده توی مسائل شیمی و فرمول های فیزیک و اتحاد های ریاضی و مشتق و لگاریتم...
میخوام یکم زنده باشم
یکم زندگی کنم
میخوام باور کنم یه دختر ام. با تموم ظرافت و زیبایی
میخوام باور کنم من اون آدم افسرده ی پشت میز نیستم که 8 سال بدترین زجر هارو تنهایی تحمل کرده
میخوام گلدوزی یاد بگیرم...میخوام روی زخم هام گل بکارم
ولی فقط اینا نیست
میخوام برم دوره کیک و شیرینی پزی
میخوام کیک های قشنگ درست کنم
آشپزی رو دوست دارم...
تا حالا چند تا ایده گفتم؟ بذار بشمرم
1-خیاطی و گلدوزی یاد گرفتن.
2-دوره کیک و شیرینی.
سومیشم بگم؟...
3-رستوران کوچیک و دنج!
شاید عجیب باشه ها...منظورم این نیست که میخوام یه سرآشپز بشم
من میخوام یه جای کوچولوی دنج درست کنم با 2-3 تا میز
هر روز هفته یه غذای خاص درست کنم،برای اونایی که دلشون برای طعم دستپخت خونگی مامانشون تنگ شده...:)
نه غذای زیاد...مامانا چطوری درست میکنن؟ برای 4-5 نفر!
برای دل خودم...دنبال درآمدش نیستم...
چهارمی هم بگم؟
4-فروشگاه آنلاین وسایلای جینگولی
دفتر های برنامه ریزی که طراحی میکنم و طبق روحیه هرکسی درستشون میکنم خیلی بهم انگیزه میده
کاغذ نوت هایی که طراحی میکنم واقعا قشنگن:)
5-موسسه تحصیلی
دوست دارم تموم تجربیاتی که طی این همه سال به دست آوردم رو بذارم در اختیار بچه ها
کاش میشد یه موسسه تاسیس کرد و هر روز اونجا به کلی کنکوری کمک واقعی کرد! نه رویا فروشی و درآمد زایی با استرس بچه ها...
و خب این همه موارد که گفتم...فقط گوشه ای از چیزایین که دوستشون دارم
مورد 1 و 2 رو میشه به راحتی یاد گرفت؛چون حرفه و شغل نیستن و صرفا یه مهارت دلی ان...
ولی مورد 3 و 4 و 5 خودشون قشنگ یه شغل محسوب میشن و تمام وقت روز رو طلب میکنن.
برای من که دوست دارم بیشتر تو خونه پیش بچه هام باشم(بچه های آینده ام البته) خیلی غیر مرتبطه!
همزمان پزشکی خوندن رو دوست دارم:)
همینقدر محال
ولی میشه به هر کدوم در حد ناخونک اکتفا کرد مگه نه؟ در حد نیاز.
مثلا هفته ای یه بار به جای اینکه سهم دو نفر رو درست کنم،سهم 10 نفر رو درست کنم...
و اونارو بسته بندی کنم،ببرم بین پاکبان ها،رفتگر ها،کارکنای خسته ی پمپ بنزین و ... اصلا هرجا... قسمت هر کی که خدا میخواد!
زیاد حرف زدم خداوکیلی
فارسیم هم مونده
دارم با حس تضادی میجنگم.
چون هیچوقت دوست ندارم اینجوری زندگیم رو برای کسی باز کنم
اما خب نه شما منو میشناسین،نه من شمارو
پس اینجوری دارم سعی میکنم خودمو آروم کنم که...
که عیبی نداره بعد این همه سال تصمیم گرفتی سکوت نکنی!
:)

Tags :