امروز اولین باری بود که میرفتم آزمون شهری
قرار بود افسر آقای ابراهیمی باشه که میگفتن مهربونه! تا حدودی استرس داشتم چون میگفتن همرو بار اول میندازن...
رفتیم دیدم اقای ابراهیمی نیومده! به جاش یه اقای دیگست...
هرچی بچه ها ازش پرسیدن اسمتون چیه،نگفت!
مجبور شدم زنگ بزنم به آموزشگاه...گفتن آقای کتیرایی افسر امروز شماست!
پرسیدم چطوریه؟ گفتن زیاد امیدوار نباشید...
دیگه فاتحه خودمو خوندم چون قبلشم تمرین نکرده بودم حوصلم نکشیده بود.
گروهبندی کرد و 15 تا گروه 4 نفره شدیم... ما شدیم گروه 5!
تا زمانی که نوبت ما برسه، 16 نفر ازمون داده بودن و از بین اونها جز دو نفر قبولی دیگه ای نبود...
یکیشون پسر بود،یکیشونم دختر بود.
نوبت گروه ما شد...
اومدم سوار شم که دیدم بعله،اعضای گروهم ترسوعن و همشون پشت سوار شدن و من مجبورم ب بسم الله بشینم پشت فرمون.
با دست چپ باز کردم و نشستم...با دست راست درو بستم.
با اهرم صندلی رو تنظیم کردم و بعد آینه رو...
استارت زدم و کلاج و دنده رو دادم یک و دستی رو خوابوندم
و بعله...متوجه شدم کلاجش سفته! بدبخت شدم! چون من حالت عادیشم مشکل کلاج دارم!
حرکت نکرده ماشین خاموش شد! گفتم دیگه کار تمومه.
افسر گفت من میدونم کلاجم سفته،واسه همین طبق قانون اشکالی نداره یه بار با این ماشین خاموش کنید،ولی دومین بار رد میشید.
یه نفس عمیق کشیدم و راه افتادم...
حواسم بود که خیلی حساسه و به راهنما زدن یا به اینه نگاه کردن گیر میده...
راه که افتادیم هی میگفت بده دنده دو...برگردون دنده یک...دوباره بده دو!
یه بار دنده عقب رفتیم
و اخر سر یه پارک دوبل خواست که یه پارک تر تمیز تحویلش دادم...
گفت پیاده شو بسه...
پیاده شدم و از پشت ماشین رفتم کنارش...
گفت قبولی! پرونده ات رو ببر آموزشگاه...
برگشتم سمت بچه ها، هیچکدوم باورشون نمیشد قبول شدم بخصوص پسرا:)
خب خداروشکر اینم تموم شد...الحمدالله:)
Tags :