پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۴ 19:31

دلیلشم نمیدونم چرا.

یه وقتایی دنیا برام تیره و تاره و از همه چیز بدم میاد و دلم حتی مرگ هم نمیخواد!

همه چیز خاکستریه...

دوست دارم همه چیز رو رها کنم!

اما برعکس،چند ساعت بعدش پر شور و عشق زندگی کردنم و فقط دو تا بال واسه پرواز کم دارم.

پر ذوق ام و میخوام هرررررررکاری که توی دنیاست رو انجام بدم و زیر بارون برقصم:)

البته که از خیس شدن زیر بارون خوشم نمیاد

ولی عاشق اینم برم زیر پناهگاه و بارون رو تماشا کنم:)

نمیدونم شاید به خاطر هورموناست.

شایدم روح

نمیدانم:)

ولی کاش همیشه خوب باشم:)

Tags :

#روزمرگی

#شرح حال

دخترِ بهار:)🌸

پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۴ 15:2

الان باید خواب می‌بودم ولی قبلش خواستم بنویسم و بعد بخوابم:

امروز جلسه ششم ام بود.

ماشین رو خاموش نکردم

همیشه توی بریده ها یا توی دور یک فرمون؛ ماشین رو خاموش میکردم سر اینکه نمیتونستم بین کلاج و گاز تعادل برقرار کنم.

بخش زیادی هم گاز بده گاز بده گاز بده های مربی هولم میکرد

ولی از دیروز قرار گذاشتم به این حرفش گوش میدم و از وقتی گوش نمیدم؛ماشین رو خاموش نمیکنم و عالی برمی‌گردم.

یه بار جلسه دوم خاموش نکردم؛یه بار امروز که جلسه ششم بود...

بگذریم.

مربی من عروسی دایی پدرمه...یعنی زن پسردایی بابامه.

یه تک پسر دارن که امروز تولدشه و ۲۲ ساله میشه.

تمام طول تمرین امروز حال مادرش خوب بود و ذوق داشت و شادی میکرد و به پیام های تبریک بقیه توی اینستا جواب میداد...

و هی زنگ میزد به پسرش و می‌گفت از خواب بیدار شدی عشقم ؟ صبحونه خوردی؟ باشگاه رفتی ؟

و حواسش بود همه چیز امروز برای پسرش بی نقص باشه.

با ذوق بهم گفت وای امروز تولدشه!

خیلی ذوقشو دارم؛ با دوستش یواشکی هماهنگ کردم که بیاد و سورپرایزش کنه!

و من لبخند میزدم از این ذوق مادرانه...

ولی بخشی از قلبم از جا کنده میشد.

بابت اینکه ایکس همیشه به من و خواهرم و برادرم میگه من از روز تولد شما ها نفرت دارم

من از تولد شما ها متنفرم

من از تولد بازی و مهمونی بازی و چیتان پیتان کردناتون متنفرم!

هعی.

من که دیگه واسم مهم نیست و بابتش انقدر ناراحت نمیشم که قبلا میشدم.

فقط یادم میوفته و انگار اون بخش خالی وجودم اون لحظات بیشتر از همیشه به چشمم میاد.

علی رغم ناراحتی های موقتی ام و بخشی از وجودم که دوست داره روز تولدم گوشی رو خاموش کنه و بره بشینه توی پارک و اون روز رو هم مثل روزای دیگه سپری کنه؛

اما باز هم سرزندگی روح من با سردی اون زن نمرده و هنوز کامل به روح من تاریکی نبخشیده...

واسه ی همینه که روز تولد بقیه بهترین دیزاین رو میکنم

بهترین کیک رو درست میکنم

و بهترین هدیه رو میگیرم

حتی من عاشق اینم که وقت و بی وقت و بی مناسبت برای آدمای خوب زندگیم هدیه بخرم:)

برق توی چشمای اسرا وقتی که بهش هدیه میدم...انگار که یهو احساس می‌کنه یکی توی این دنیا دوستش داره:)

خدایا ازت ممنونم

بابت همه چیز...

هر از چند گاهی یه لیست از وسایلایی که دارم اما حتی یبار هم استفاده نکردم و همینجوری موندن تهیه میکنم

و اون هارو به افراد مختلف هدیه میدم

حس خیلی خوبیه:)

یادم باشه امروز هم این کار رو بکنم و بعد کاغذ کادو بخرم.

Tags :

#روزمرگی

#شرح حال

#هدف

دخترِ بهار:)🌸

یکشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۴ 19:34

امروز اصلا خاموش نکردم الحمدالله

و دور یک فرمون

با دنده عقب رو یاد گرفتم

دستم کامل به فرمون خوابیده و گاز و کلاج و ترمز رو بهتر از دیروز میتونستم بگیرم

دیگه از خود آموزشگاه که وسط شهره خودم نشستم پشت فرمون تا دو ساعت بعد که برگشتیم و خود آموزشگاه هم پیاده شدیم

عالی بود

رانندگی یه حس جدید و خوبه:)

Tags :

#روزمرگی

#هدف

#شرح حال

دخترِ بهار:)🌸

شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴ 18:54

از حد انتظارم خیلی بهتر بود الحمدالله.

فقط سه بار خاموش کردم توی اون همه راه...

از پارک شروع کردیم و بعد وارد شهر شدیم😃

کل شهر رو دور زدیم

میدان

پیچ

بریده

و دست آخر منو برد انداخت توی ترافیک

میترسیدم از ترافیک ولی ترسم ریخت

آخرشم خودم ماشین رو بردم توی پارکینگ و پارک کردمش🥰💜✨

بسی خوشحالمممم

Tags :

#هدف

#روزمرگی

دخترِ بهار:)🌸

شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴ 12:44

Tags :

#روزمرگی

دخترِ بهار:)🌸

شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴ 10:35

حس بدی دارم.

نمی‌دونم چرا!

یا حتی نمی‌دونم به خاطر کدوم یک از این دلیل هاییه که توی ذهنمه.

به خاطر بزودی اومدن نتایج انتخاب رشته؟

یا به خاطر حسی که بهم میگه دل کسی رو شکستم؟

یا حس نا امنی ای که از آشکار کردن زندگیم توی این چنل پرایوتم بهم دست داده؟

نمی‌دونم.

فقط می‌دونم حس خوبی ندارم و دائم مثل مرغ سرکنده دارم بال بال میزنم.

امروز ساعت ۴ عصر شروع کلاس عملی رانندگیمه و استرس اون هم از یه طرف یقه منو گرفته.

و از طرفی؛خوندن کتاب آیین نامه! فوبیای کتاب حفظ کردن پیدا کردم!

به حافظه ام اعتماد ندارم...

دیگه وقتشه برم یه نوار مغزی بدم تا ببینم توی این هشت سال چه بخش های از مغزم آسیب جدی دیده.

چیزی که ازش مطمئنم اینه که هیپوکمپ مغزم کلا آب شده...علت؟ مرگ نورون های حافظه یک مغز بر اثر شوک کورتیزولی.

کورتیزول چیه؟ موقع استرس و اضطراب ترشح میشه و مفیده. اما اگه این استرس و اضطراب همیشگی و دائمی باشه؛ کورتیزول تبدیل به غولی برای حل کردن مغز میشه.

وگرنه این همه از فراموشی طبیعی نیست:)

Tags :

#روزمرگی

#شرح حال

دخترِ بهار:)🌸

جمعه ۱۱ مهر ۱۴۰۴ 15:6

چنل اصلی

https://t.me/sayarak_822

پرایوت

https://t.me/+9B5DgXXc87NhOTdk

Tags :

#روزمرگی

دخترِ بهار:)🌸

چهارشنبه ۹ مهر ۱۴۰۴ 13:11

داشتم از بی دوستی فراوان رنج میبردم

که دیروز طی فقط یه ربع پنج دوست پیدا کردم و در کسری از ثانیه صمیمی شدیم:))))

خودشم مجازی

و امروز؟ ۱۷ تا دوست دیگه😂😂😂

وای خداروشکر اینام روحیاتشون مثل منه و حس سرکوب شدگی ندارم😂

Tags :

#روزمرگی

#شرح حال

دخترِ بهار:)🌸

سه شنبه ۸ مهر ۱۴۰۴ 13:50

انواع ترشی کلم و هویج و لیته و ... درست کردیم

رب درست کردیم

شیره انگور درست کردیم

ناهار گذاشتم

الآنم میرم لحاف تشک های کمد رو از نو مرتب کنم😂😍

//دیشب باز یکی خواب من رو به صورت بد دیده...دیگه واقعا از امروز هرچیز که به نظرم توی زندگیم اشتباهه رو اصلاح میکنم!

چند تا حق الناس دارم که از قبل نوشتم؛ اونارو جبران میکنم.

الان شروع کردم به جبران حق الناس نذر آیت آلکرسی...

بعدشم میرم سراغ نذر ۱۰ هزار صلوات

و بعد چله الرحمن

و بعد باقی حق الناس ها...

//راستی می‌خوام بعد این چله ها که سرم خلوت تر شد؛ یه گروه چله بزنم که لینک رو به شما هم میدم اگه خواستین بیاین:)

Tags :

#روزمرگی

#هدف

#شرح حال

دخترِ بهار:)🌸

دوشنبه ۷ مهر ۱۴۰۴ 18:54

دارم از پیش متخصص تغذیه ام برمیگردم

توی یه هفته تونستم 2/5 کیلو کم کنم

86/700 بودم الان 84/200 ام

بریم واسه ی ادامش:)

Tags :

#لاغری

#هدف

#روزمرگی

دخترِ بهار:)🌸

شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ 18:32

مزه ی جالبی نداره:) از املت سبزیجات بیشتر خوشم اومد...

ولی خب چیکار کنم دیگه! مهم اینه ته دلو میگیره و دیگه گشنم نمیشه که چیزی بخورم وزنم بره بالا.

امروز روز پنجمه که نون نخوردم:)

Tags :

#روزمرگی

#لاغری

دخترِ بهار:)🌸

شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ 15:50

من جزو همون آدما ام که کلا نقاشیم خوب نبود و زیاد هم ارتباطی با این کار نمیگرفتم

الان چندساله خیلی کار کردن با گواش و رنگ و تابلو حالمو خوب میکنه:)

برای همین یکی از هدف هام برای زندگی رو -پرورش جنبه هنری روحم- نوشتم:)

این نقاشی با گواش امروزم اولین نقاشیمه که با گواش میکشم

سه تا عکس دیگه هم برای چند ماه پیشه

دلیل کیفیت پایین رنگ امیزی واسه اینه که کلا وسیلشو ندارم و با خودکار رنگ زدم

Tags :

#فصل اردیبهشت

#روزمرگی

دخترِ بهار:)🌸

شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ 11:44

نزدیک یه هفته به اعلام نتایج انتخاب رشته ها مونده! و من دیشب خواب دیدم هم سراسری هم ازاد جفتشو مردود آوردم.

خیلی استرس و حس بدی دارم چون واسه ی پشت کنکور موندن اصلا جون ندارم...

به قیمت نابودی روح و روانم تموم میشه...

خب وای بگذریم،دوست ندارم بهش فکر کنم.

// دیشب حدودای ساعت 2و نیم صبح پاشدم و دیگه نتونستم بخوابم! تا 8 صبح عکس پسر خوشگله جلوم بود و داشتم قوربون قد و بالاش میرفتم و بوس بوسیش میکردم و نازنازیش میکردم:)

آخه تو کی بزرگ شدی شوهر من شدی پسر کوچولوی من:)

یکی دو ماه دیگه صبر کنم به جای عکسات خودت شبو پیشم میخوابی:) ان شاء الله.

//دیروز مراسم چشم روشنی بچه فامیل بود و من توی مراسم با مشورت -اقای ماه- تصمیم گرفتم برای اولین بار به پسرعموم پیام بدم و جریان دختر فامیل رو بگم و بگم ازش دوری کن! بدون اینکه متوجه بشه اون دختره کیه...

خودمم بهش معرفی کردم...صحبتمون خوب پیش رفت و ازم تشکر کرد.

//چقدر این اواخر احساس خوشگلی میکنم:) نمیدونم اینکه تصمیم گرفتم اعتماد به نفس ام رو کم کم بهبود بدم باعث این اتفاقه یا واقعا دارم خوشگل تر میشم! جوری که من همیشه از دوربین فراری بودم اما دیروز توی کل مراسم به اون بزرگی هیچ دختری به قشنگی من نبود واقعا:) ماشاءالله به خودم:)

//امروز هم قراره لحاف تشک رو جمع کنم، هم لباسای توی لباسشویی رو پهن کنم.

ناهار هم که از مراسم دیروز داریم...بعدشم کمی کتاب بخونم:) ان شاء الله.

//توی یکی از گزینه های صبحونه رژیمم،یه املت سبزیجات دیده میشه که اول قارچ رو سرچ میکنی و بعد بهش فلفل دلمه ای میزنی و آخر سر یه تخم مرغ میشکونی!

و با نون تست پروتئینی میخوری.

با خودم میگفتم وای دده الان میخواد مزه جلبک دریایی بده

ولی وقتی خوردمش محشررررر بودددد و الان دومین روزیه که به عنوان صبحونه درستش میکنم.

اینم عکسش:

Tags :

#روزمرگی

#شرح حال

#لاغری

دخترِ بهار:)🌸

پنجشنبه ۳ مهر ۱۴۰۴ 22:14

امروز خیلی کار ها کردم

پیاده روی ام رو رفتم

ناهار گذاشتم، سه وعده ظرف شستم

از پینترست عکس چنل های کاری رو دراوردم و متن یکی از چنل ها رو هم نوشتم

ورزش هم کردم...

بابامم اومد تقریبا از دلم دراورد...500 برام ماهیانه زد و گفت بریم سبزیجاتی که احتیاج داری رو بخریم. خداروشکر...

امروز نسبت به روز اول بیشتر احساس گرسنگی کردم ولی الان فقط با خوردن یه لیوان سوپ و سه برگ کاهو دارم میترکم واقعا.

//چالش شکرگزاری روز سوم هم انجام دادم

// کتاب جدید هم شروع کردم و به نظرم از همین صفحه مقدمه شروع کرد به مستقیم حرف زدن با خودِ خودِ خودم!

Tags :

#روزمرگی

#هدف

#پاییز

#لاغری

دخترِ بهار:)🌸

چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴ 12:34

بابام دیروز گوشی رو برده مدرسه اش و یادش رفت بیارتش

برای همین نشده عکس از چالش شکرگزاری ام بذارم که خب عیبی نداره،امروز میذارم:)

ان شاء الله امروز میرم برگه رو پرینت بگیرم و سیمی کنم

قبلش میخوام یه نگاهی بندازم ببینم کم و کسری نداشته باشه:)

//صبح رفتم پیاده روی...یکم دیرتر رفتم ولی مهم اینه که رفتم. قرصامم سر وقت خوردم...

//امروز دلم میخواد صفحات جدیدی از کتابم رو بخونم،گوشی بیاد عکس اونم میذارم.

// پنج دقیقه ای میشه که اذان داده...برم بخونم تا از اول وقتی نیوفته.

فعلااا خداااااحااااااااافظظظظظظظظ:)

Tags :

#روزمرگی

دخترِ بهار:)🌸

چهارشنبه ۲ مهر ۱۴۰۴ 0:5

فردا آماده ی چاپ عه و در اولین فرصت پرینتش میکنم و سیمی اش میکنم ان شاء الله

پلنرم شامل:

یادداشت

اهداف هر ماه

برنامه روزانه هر روز از ماه

نتیجه گیری و شرح حال نویسی های ماه

چک لیست تیک چالش های متنوع

و ...

با تزئینات یه سری حدیث در مورد اهمیت برنامه ریزی:)

Tags :

#روزمرگی

#هدف

دخترِ بهار:)🌸

سه شنبه ۱ مهر ۱۴۰۴ 21:16

داشتم فکر میکردم امروز چک لیست درست کنم برای نماز هام و چالش شکرگزاری

که دیدم بابا مگه چند تا کاغذ باید داشته باشم هر روز؟ اگه اینجوری باشه هر روز باید کلی برگه بالا پایین کنم تیک بزنم!

و میدونم اگه اینجوری باشه نصفه ول میکنم...پس گفتم بهتره همش یه جا جمع شه.

اینجوری شد که تصمیم گرفتم یه دفتر طراحی کنم!

دفتر روزانه برای چک لیست ها، کارام، عادت هام و برنامه هام...

البته اول قرار بود فقط چک لیست چالش ها باشه،ولی بعد گفتم چه بهتر که کارای روزانه ام هم بهش اضافه کنم که بشه نور علی نور...

فعلا این طراحی رو 6 ماهه انجام میدم که عید برسه و یک ساله چاپش کنم:)

تقریبا 70 درصد طراحی رو انجام دادم...اگه تموم بشه براتون یه نمونه اش رو میذارم.

من بیشتر دوست دارم خودم طراحی کنم پلنر هام رو،چون پلنر های بیرون به سبک زندگی من نمیخوره و بیشتر برای مُد طراحی شده.

یجورایی کاربردی نیست...

این هم خوشگله! هم کاربردی!:)

اسم این پلنر جدیدم هم گذاشتم -هدلیست!- یعنی هدف و لیست...

Tags :

#هدف

#روزمرگی

دخترِ بهار:)🌸

سه شنبه ۱ مهر ۱۴۰۴ 8:34

سلاممممممم

اولین صبح پاییزی تون بخیر:)

من قبلا به معنی واقعی از پاییز متنفررررررررر بودمممم! (به جز قسمت مدرسه که همیشه عاشقش بودم.)

و از وقتی که نیمه ی گمشده ی زندگیم رو توی همین پاییز پیدا کردم که دیگه شد نور علی نور و پاییز برام رنگ خوشحالی پیدا کرد:)

و این شد که الان از اومدن پاییز خوشحالم:)

صبح که می دیدم بچه ها میرن مدرسه خیلی حس عجیبی داشتم...چون من دیگه چندسالی میشه تموم کردم

ولی هنوزم دلم میخواد با ذوق یونیفرم مدرسه بخرم و عاشق بوی نوی کتابای مدرسه ام...:)

دوست داشتم منم برم مدرسه

بگذریم،به جاش میریم دانشگاه.

امروز صبح ساعت 6:45 بیدار شدم و رفتم پیاده روی صبحگاهی...

ورزش رو برای لاغری شروع کردم.

دیروز بالاخره رفتم پیش اون متخصص تغذیه ای که خیلی تعریفش رو شنیده بودم.

دوست ام پیش این متخصص توی 4 ماه تونسته بود 21 کیلو وزن کم کنه و خواهرشم 17 کیلو.

دیروز رفتم ویزیت شدم و خب وزنم همونی بود که فکرشو میکردم. 86/700.

وزن هدف ام رو 60-65 یادداشت کردم.

یه سری سوالات ازم پرسید و قرار بود سه تا چیز تحویل من بده:

1-نسخه دارو ها.

2-رژیم دو هفته ای.

3-دمنوش.

نسخه دارو هام رو تحویل داد، دو تا قرص برام نوشته که یکیش برای کم کردن ریزه خواری عه و دومیش برای زیاد کردن متابولیسم بدن.

از اونجایی که خیلی حساسم که قرص ها اعتیاد آور و مخدر گونه نباشن(آخه خیلیا به وعده لاغری زودهنگام،فرد رو معتاد میکنن!) رفتم در مورد دارو ها تحقیق کردم و -اقای ماه- هم که بیشتر از من تخصص داره هم گفت که اینا مشکلی ندارن و میتونم مصرفشون کنم.

رژیم دو هفته ای ام رو امروز یا نهایتا فردا بهم تحویل میده...اما صبح دیدم برام نوشته -میتونی رژیم سخت بگیری؟!- و من در حالی که می خندیدم تایپ کردم -یا اباالفضل!-

دمنوش هم دیروز گفت تموم شده ولی فردا میاریم و فردا-یعنی امروز-بیا ببرش.

راستش هنوز دو دلم در مورد دمنوش...چون قضیه برمیگرده به همون داروهایی که قاطی دمنوش میکنن تا زودتر لاغر شی ولی در واقع کل مفصل لگن و زانو و شونه رو رسما نابود میکنه...اونم برای منی که توی حالت معمولی درد مفاصل دارم.

الان برم کمی صبحونه بخورم و بعد میخوام کمی کتاب بخونم.

اینم بگم خیلی خوشحالم که بالاخره امروز صبح نمازم قضا نشد و خدا بیدارم کرد:)

Tags :

#روزمرگی

#هدف

#پاییز

#لاغری

دخترِ بهار:)🌸

یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۴ 18:6

از صبح داشتم به این فکر میکردم که خب من موقع کار کردن تو خونه به چی گوش بدم؟!

پادکست؟ آهنگ؟ چی؟!

بعد ذهنم از آهنگ فرار میکرد

آهنگای امروزه پره از محتوای بی معنی که فقط خواننده سعی کرده قافیه هارو جور در بیاره

همینجوری داشتم میگشتم که چشمم خورد به یه مداحی...

وای که انگار تازه فهمیدم چی میخوام

چه لذت عجیبی داره گوش دادن به مداحی ها و نوحه ها و عشق امام حسین...:)

با خودم گفتم:

«عه...پس طلب روحم این بوده!...»

Tags :

#روزمرگی

#حسینم

دخترِ بهار:)🌸

شنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۴ 19:58

بچه که بودم هیچوقت فکر نمیکردم یه روزی از کار خونه انقدر لذت ببرم

مثلا ظرف شستن برام یجور تنبیه بود

با خودم میگفتم چطوری مامانا انقدر راحت هر روز سه چهار بار ظرف میشورن؟

ولی الان وای...هی بهم میگن بسه

چون عاشق شستنم

لباسای کمد رو بریزم و همشون رو از نو بشورم و پهن کنم

ظرفارو بشورم

غذا درست کنم

وای که چقدر بوی تمیزی لذت بخشه:)

خیلیا میگن وسواسه ولی خب به نظر من نیست،هرکسی عاشق تمیزیه!

خلاصه که خوشحالم از این موضوع که دیگه کار خونه برام سخت نیست بلکه لذت بخشه:)

امروز لباسارو توی تشت شستم و بعد پهنشون کردم

ناهار رو درست کردم

ظرفارو چهار بار شستم

اتاقو مرتب کردم

لحاف تشکارو دوختم و مرتب چیدم

و بسی حس خوب دارم:)

الحمدالله.

Tags :

#روزمرگی

دخترِ بهار:)🌸

دوشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۴ 19:31

مشغول کارم

کارای همه گردن منه... ولی دارم کارای گواهینامم هم میکنم...امروز رفتیم پلیس +10

پس زمینه همه ی اینها اشک عه... اشک دیدن مردمی که اومدن دنبال پاسپورت زیارتی اربعین

اشک شنیدن نوحه ها

اشک دیدن پیاده روی اربعین از تلویزیون

اشک

اشک جاموندن:)

Tags :

#روزمرگی

دخترِ بهار:)🌸

چهارشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۴ 11:40

چقدر دلم میخواد هرچه زودتر برنامه ای که نوشتمو اجرا کنممم

ولی کلی خرید دارم که پول ندارم بخرم کیمبرسیحبرنشیث

از طرفی خانوادم فکر میکنن چون پزشکی نیاوردم هرچی بگن باید بگم چشم و منم مجبورم غلام حلقه به گوششون باشم و هرچی میگن اطاعت کنم...

از شستن خونه بگیر تا وظایف مادرم به عهده من شده!

ولی خب دارم می جنگم که بتونم یکمم که شده برا خودم باشم:)

برنامه امروز چهارشنبه:

1-ح.د

2-امروز روز جزوه نویسیه...با کتاب خواهر من شروع کن.

3-دانلود فیلم و سریال و موزیک.

4-دیجی کالا

5-لیست کتاب ها

Tags :

#روزمرگی

دخترِ بهار:)🌸

یکشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۴ 11:51

یه چند روزه بشدت گوشم گرفته؛دیشب رفتم دکتر و گفت اره گرفته. بعد یه قطره داد و گفت 3 روز هر هشت ساعت یه بار 3 قطره بریز تو گوشت.

بعدش برو شستشو بدن.

بعد منم دیشب خیلی سالم خوابیدم...نصفه شب با تب شدعاید بیدار شدم اونم خیلی یهویی

کمردرد و گردن درد شدیدددددددد

سرمو از زمین بلند میکردم استفراغ میکردم

بعد دو تا مسکن خوردم گرفتم خوابیدم و سالم بیدار شدم:/

انگار نه خانی اومده نه خانی رفته...

خودم که حس می کنم بخاطر طلسمه بوده...

باز خداروشکر خوب شدم

Tags :

#روزمرگی

دخترِ بهار:)🌸

شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴ 20:33

من خییییییلی خیلی کتاب دارم

امسالم که پشت بودم دیگه پشت نمیمونم مجدد.

انقدر زیادن که نمیدونم چیکارشون کنم،تصمیم گرفتم با همون قیمت کمی که دارن بفروشمشون...

چون مشاور میگفت تست هارو توی پاسخنامه بزن،پس 99 درصد کتابا از نامه اعمال هم سفید ترن:) نوعه نو

بعضیاشم که کلا دست نزدم هیچوقت و نخوندمشون.

البته اینم بگم که حلال بودن برام مهمه پس اون کتابایی که تستاشو یکم زدم رو تخفیف میدم. اینایی که جلوشون مینویسم قیمت اصلی و بدون تخفیفشونه.

من لیست کتاب هارو مینویسم براتون،همراه با نام انتشارات و سال چاپ و قیمت... اگه کسی خواست در خدمتم:)

کتاب های پایه دهم:

فیزیک خیلی سبز 1400- 120 هزار تومان

زیست خیلی سبز 1400- 188 هزار تومان

ریاضی خیلی سبز 99- 97 هزار تومان

شیمی خیلی سبز 1400- 172 هزار تومان

ریاضی سه سطحی 98- 40 هزار تومان

شیمی سه سطحی99- 40 هزار تومان

فیزیک سه سطحی99- 37 هزار تومان

زیست سه سطحی 99- 35 هزار تومان

جزوه شیمی آقای حسن زاده 1400- 150 هزار تومان

جزوه زیست آقای تیموری 1400- 200 هزار تومان

جزوه ریاضی آقای عباسفام 1400- 150 هزار تومان

کتاب های پایه یازدهم:

زمین شناسی خیلی سبز 1402- 240هزار تومان

زیست خیلی سبز 1401- 386 هزار تومان

فیزیک خیلی سبز 1401- 252هزار تومان

شیمی خیل سبز 1400- 185هزار تومان

ریاضی خیلی سبز 99- 108 هزار تومان

زیست آی کیو 1401- 318هزار تومان

زبان خط سفید 97- 220 هزار تومان

دینی ماجرای من و درسام99- 43 هزار تومان

عربی ماجرای من و درسام 99- 53 هزار تومان

زبان ماجرای من و درسام 99- 59 هزار تومان

فارسی ماجرای من و درسام 1400- 93 هزار تومان

جزوه فارسی جامع 1401- 100 هزار تومان

کتاب های پایه دوازدهم:

کتاب جمع بندی نوروز قلمچی1403- 250 هزار تومان

فارسی فرمول 20+کتابچه 1402- 270 هزار تومان

ریاضی فرمول 20 چاپ 1402- 215 هزار تومان

شیمی فرمول 20+کتابچه1402- 220 هزار تومان

فیزیک فرمول 20+کتابچه 1402- 220 هزار تومان

عربی فرمول 20 +کتابچه1402- 220 هزار تومان

زبان خط سفید طلایی- 198 هزار تومان

کتاب های جامع هر سه پایه:

شیمی دوجلدی جامع خیلی سبز 1402- 540 و390 هزار تومان

(تست و درسنامه:540

پاسخنامه:390)

زیست دوجلدی جامع آی کیو1402- 660 و 580 هزار تومان

ریاضی دوجلدی جامع نشرالگو1401- 90 و 280 هزار تومان

(تست و درسنامه:280

پاسخنامه 90)

فیزیک چهارجلدی جامع خیلی سبز1402- 475 و 315 و 485 و295 هزار تومان

پایه تست:315

پایه درسنامه و پاسخ:475

دوازدهم تست:295

دوازدهم درسنامه و پاسخ: 485)

شیمی دوجلدی جامع سه سطحی1403- 270 و250 هزار تومان

(پایه:270

دوازدهم 250)

زیست دوجلدی جامع سه سطحی1403- 290 و 300 هزار تومان

(پایه: 290

دوازدهم:300)

Tags :

#روزمرگی

دخترِ بهار:)🌸

شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۴ 18:50

بالاخره تموم شد...

دیروز انقدر سرم شلوغ بود که نتونستم بیام مجازی.از حوزه مستقیم رفتم خونه عموم و کلا مشغول کمک کردن بودم.

خیلی قشنگ بودددد روضه خونگیشون:) یجوری سینه میزدن که حتی از حسینیه 200-300 نفری هم همچین صدایی بلند نمیشه...خدا قبول کنه.

آش پختیم:)

حرف زدیم...چایی و شربت خوردیم...

و از همه مهم تر؛ برای اولین بار تو زندگیم آشکارا به بقیه محبت کردم. عمه ی زنعموم که پیره و با هم رفته بودیم کربلا رو کلی بغل کردم و بوس کردم:)

دخترعموم رو موقع گریه بغل کردم

و عموم رو هم برگشتنی بغل کردم:)

و حالاااااا امروزززززز

خیلی خوشحالم که از صبح کلی کار انجام دادم

1-خالی کردن سطل آشغال ها✅

2-ح.د✅

3-شستن لباس ها در حیاط✅

4-شستن حیاط✅

5-ناهار گذاشتن✅

6-شستن ظرف ها✅

7-عکاسی از کتاب ها

Tags :

#روزمرگی

دخترِ بهار:)🌸

پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۴ 21:19

امروز دیدم پدر گرامی با همکاری مادر گرامی(!) رفته برای اینکه من کنکورو خوب بدم دعا گرفته!

با اینکه صد هزار بار بهش گفتم برا من دعا نگیرید تو زندگیم سنگینی میاد

حتی خوابشم دیدم که چقدر رو زندگیم تاثیر بد گذاشت

حالا با اینا کار ندارم،بحث اینه که اون همه پول دادن برا این خزعبلات؟

جان من اینو بدی داداش کوچیکه من خط خطی کنه بهتره!

Tags :

#روزمرگی

دخترِ بهار:)🌸

سه شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۴ 15:59

1-طراحی جدول برای انجام کارهایی که توی پست «فصل اردیبهشت» نوشتم.

2-چرت زدن!

3-شونه.

4-بازرسی وسایلی که نیاز دارم بخرم.

بروزرسانی می شود...

Tags :

#روزمرگی

دخترِ بهار:)🌸

دوشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۴ 20:12

-اقای ماه- ازم دوره و توی یه شهر دیگست...

و ما ارتباطمون چتی عه...اونم مخفیانه...

همین امروز صبح بود که به -اقای ماه- گفتم انقدر هیچکسو ندارم که برام چیزایی که هوس میکنمو بخره؛که خود هوسم بعد یه مدت میره و هوس جدید میاد...

کیک شکلاتی هوس کردم!

دیدم جوابی نداد...منم ول کردم...

ساعت 5:30 عصر...یهو زنگ خونه به صدا در اومد

دیدم دوستمه! خیلی تعجب کردم...

وقتی دیدم دستش 3 تا کیسه خیلی بزرگ پر خوراکیه بدتر تعجب کردم!

گفتم چیشدهههه؟ گفت اینارو -اقای ماه- پول داد گفت برات بخرم...800 پول زد کارتم لیست چیزایی ک هوس کردیو بهم داد!

کیک شکلاتی...چیپس...پفک...لواشک...کاکائو...آب طالبی...

از شدت شوکه شدن ماتم برده بود. شوکه بودم خیلی زیاد...

برای فردی مثل من که هیچ وقت حس دوست داشتنی بودن نکرده بود نقطع عطف تاریخ زندگیش بود:)

هی میگفتم پشمام...برگام...باورم نمیشه!

دوستم اومد بالا...همه وسایلارو ریختیم زمین و کلی تلنبار شد رو هم! همینجوری با ناباوری داشتم نگاه میکردم:)

ولی واقعی بود انگار...کلی کیک شکلاتی خوردیم...چیپس...لواشک...خرت و پرت...

انقدر خوردیم که ترکیدیم! باز انقدر زیاد مونده بود که تقسیم کردیم...نصفشو اون برد و نصفشو من

هنوزم باورم نمیشه:)

حس میکنم یه رویاست...خیلی عجیبه یکی حواسش بهم هست:)

ماهِ من...تو جواب تموم دردایی که کشیدمی:) تو معجزه ای تو زندگی من...خیلی دوستت دارم:) خیلی عاشقتم...

Tags :

#فصل اردیبهشت

#روزمرگی

#شرح حال

دخترِ بهار:)🌸

شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴ 22:28

هیچکس نفهمید من چی کشیدم

هیچکس نفهمید

Tags :

#روزمرگی

دخترِ بهار:)🌸

شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴ 22:1

تنهایی من اونجاست که تمام پله هارو میدوعم سمت بالا و سفت جلوی دهنمو گرفتم تا صدای هق هق هام رسوام نکنه

و امان از وقتی که میرسم به اتاقم

چه هق هق های غریبانه ای که این چهاردیواری از من شنید:)

چه تنهایی ها...

چه بغض های سنگین و کشنده

و چه اشک های غم آلودی...

یادم نمیاد این چندمین باریه که اشکام سر باز میکنن

یادم نمیاد چندمین باریه که سرمو فشار میدم توی بالشتم و انقدر هق میزنم تا نفس کم میارم

یادم نمیاد این چندمین دفعست که صورتم به پهنا خیس اشکه

یادم نمیاد خیلی وقته دیگه زندگی دیگه به کام من نیست.

دلم خودکشی میخواد .

این بار قوی تر از دفعه اولی که 45 تا قرص بالا انداخته بودم.

ولی میدونم تموم نمیشه میدونم ای کاش خدا ذره ای رحم میکرد بهم.

ای کاش می دید من حالم خوبه و دارم تلاش میکنم ولی کیا میان و با چند جمله جوری خرابش میکنن که سالها سر خاکستر رویاهام اشک میریزم.

اصولا موقع گریه هم مجبورم کتابو جلوم باز کنم تا وقتی یکی وسط گریه ام اومد نگه چرا درس نمیخوندی

جالب میدونی چیه؟

اینه که تک به تک صفحات همه کتابام از خیسی اشکام چروک شده.

Tags :

#روزمرگی

دخترِ بهار:)🌸
1 2 3 4 5 Next
About Me
« اُردیبِهِشتـْ »
اینجا؛
قرارگاه افکار من است.
و آنچه که طلب می کنم؛
آغوش گرم ماه
یک کنج دنج
یک چای داغ
و یک خیال آسوده است.
Archive
News
Authors
Tags
Other

قالب طراحی شده توسط:

پینک تم