بالاخره تموم شد...
دیروز انقدر سرم شلوغ بود که نتونستم بیام مجازی.از حوزه مستقیم رفتم خونه عموم و کلا مشغول کمک کردن بودم.
خیلی قشنگ بودددد روضه خونگیشون:) یجوری سینه میزدن که حتی از حسینیه 200-300 نفری هم همچین صدایی بلند نمیشه...خدا قبول کنه.
آش پختیم:)
حرف زدیم...چایی و شربت خوردیم...
و از همه مهم تر؛ برای اولین بار تو زندگیم آشکارا به بقیه محبت کردم. عمه ی زنعموم که پیره و با هم رفته بودیم کربلا رو کلی بغل کردم و بوس کردم:)
دخترعموم رو موقع گریه بغل کردم
و عموم رو هم برگشتنی بغل کردم:)
و حالاااااا امروزززززز
خیلی خوشحالم که از صبح کلی کار انجام دادم
1-خالی کردن سطل آشغال ها✅
2-ح.د✅
3-شستن لباس ها در حیاط✅
4-شستن حیاط✅
5-ناهار گذاشتن✅
6-شستن ظرف ها✅
7-عکاسی از کتاب ها