1-طراحی جدول برای انجام کارهایی که توی پست «فصل اردیبهشت» نوشتم.
2-چرت زدن!
3-شونه.
4-بازرسی وسایلی که نیاز دارم بخرم.
بروزرسانی می شود...
1-طراحی جدول برای انجام کارهایی که توی پست «فصل اردیبهشت» نوشتم.
2-چرت زدن!
3-شونه.
4-بازرسی وسایلی که نیاز دارم بخرم.
بروزرسانی می شود...
گوش شیطون کر الحمدالله این دومین روزیه که یخورده حالم نسبت به بقیه روزا بهتره.
پس میتونم از فرصت استفاده کنم و یه کوچولو کارای مختلف کنم.
-لحظه شماری میکنم تایم کنکور بگذره تا کل اتاقو پاکسازی کنم از هرچی درس و کتابه-
لیست کارایی که تا جمعه میخوام انجام بدم:
1-تمیز کردن و چیدن کمد ها.✅
2-نوشتن لیست خرید ضروریات.
3-تمیز کردن و مرتب کردن کتابخونه و میز مطالعه.✅
4-برنامه یک هفته درس.
5-تماس برای نصب کولرگازی.✅
6-شستن سرویس ها با وایتکس.
7-نوشتن دقیق برنامه هام از هفته پس از کنکور.
8-دانلود آهنگ های دوستم.
9-ح.د✅
به روز رسانی می شود...
من دیشب بالا تنها خوابیدم
لب پنجره هم خوابیده بودم هیچی هم نداشتم پتو اینا
نصفه شب خیلی سرد شده بود...خیلی
یه صدای ریزی اومد؛چشمامو خوابالو و تار باز کردم دیدم یکی اومده پنجره رو ببنده
جاچسبی که گذاشته بودم لای پنجره تا بسته نشه رو برداشت و گذاشت اینور روی میز
و پنجره رو بست و گفت سرده سرما میخوری...
و رفت...منم خوابیدم
نزدیکای صبح که گرمم شده بود دوباره اومد...چشمام بی عینک تار میبینه و خوابالو هم که باشم بدتر!
دوباره پنجره رو باز کرد ولی جاچسبی رو نذاشت لای پنجره...و رفت...
یه مرد قد بلند و هیکلی بود که سیاه تنش کرده بود . فکر کردم بابامه
صبح که بیدار شدم فکر کردم خواب دیدم...ولی دیدم جاچسبی واقعا دیشب از لای پنجره اومده روی میز
و نه پدرم نه مادرم نه هیچکس از اهل خونه قبول نمیکنن که دیشب بالا اومدن...
پس اون مرد کی بود؟:)
پ.ن: وقتی اومد حس بدی نداشتم...حس محبت و دوست داشتن از سمتش حس میکردم...
میگم شاید عموم بود! همون عموی شهید که رابطه ام باهاش خیلی پر محبته... چون آخه احساس میکردم محرم خونی منه اون آقا...نمیدونم بهرحال همچین حس هایی همرام بود...
یکی از کارای جالب و شاید پوچ ی که میکنم اینه که میرم توی دیجی کالا و کلی چیز که ازش خوشم میاد رو به سبد خرید اضافه میکنم و دست آخر چون نمیتونم سفارش بدم غمگین میشم و کلا میزنم لغو همه:)
حتی یبار رفته بودم بخش لوازم التحریر...فقط از این بخش نزدیک 50 میلیون چیز میز به سبد خرید اضافه کرده بودم:)
پول میخوام! پول خِلی خِلی زیاد!:)
---------------------------------------------------
وای یه لحظه فکر کردم جوجومو کلاغ برد داشتم سکته میکردم
الان صدامو شنید از پشت کاشیا اومد بیرون
چقدر باهوشهههههههههه ماشاءالله
40 نفری که مال من بود رو تصحیح کردم
بعد رفتم یکم خوابیدم...انقدر خواب دعوا دیدم که پاشدم به بابام گفتم ما واقعا دعوا کردیم یا من خواب دیدم؟! گفت نه خواب دیدی!
خیالم راحت شد!

نمیدونم چه فعل و انفعالاتی تو مغز یه پسر 15 ساله رخ میده که آیدی اینستاشو بالای برگه امتحانیش مینویسه😂
یعنی میدونه برگه هارو دخترِ استادشون تصحیح میکنه؟ اگه میدونست خودشو مسخره خاص و عام نمیکرد که😂
دارم برگه اش رو اصلاح میکنم؛جالب اینه که نصف برگه اش سفیده.
خب خب خبببب
امروز درس نمیخونم و قراره کارامو راست و ریست کنم...
به بابام گفتم میشه با دوستام یکی دو ساعت بریم بیرون؟ گفت نه!
نمیدونم چرا . ولی دیگه بهش فکر نکردم تا ناراحت نباشم...به خودم گفتم فکر کن اصلا انگار همچین پیشنهادی رو مطرح نکردی...برو به خوشحالیت برس!
گوشیشو آوردم بالا و وصل نتش شدم.
فیلمای مینی دوره خیاطی رو دانلود کردم و بسی خرسند و ذوق زده هستم:)
و اینکه نزدیک 40 تا برگه پسرا رو هم من قراره تصحیح کنم. کلاس نهم ان و من برگه های زبانشون رو تصحیح میکنم. دانش آموزای بابامن.
خب پس بریم سراغ کارا
1-مرتب کردن اتاق✅
2-تمیز کردن میز مطالعه✅
3-ح-د✅
4-تصحیح برگه پسرا✅
5-برنامه جمع بندی 14 روزه
6-تاو موزیک و تلگرام(دانلود آهنگای جدید)
7-متن غدیر
به روز رسانی می شود...
***عکس آخر پست***
امتحانو دادم و بالاخره پاااایاااااااننننن!
البته از حق نگذریم شیمی رو قشنگ قهوه ای کردم! خیلی سخت بود.
ولی به هر حال دیگه برام مهم نیست!!!
خب خب...
با دخترا چند تا عکس گرفتیم به عنوان آخرین روز پشت کنکوری بودن...چون هممون دیگه میخوایم امسال هرچی قبول شدیم بریم...
برگشتنی سر کوچه پیاده شدم و با پول نقدی که همرام برده بودم حدود 270 تومن خوردنی خریدم...
البته یکجا میخرم توی طول دوهفته میخورم چون خیلی کم میخرم بقیه اوقات...
البته نباید به مامانم میگفتم!ولی خب حالا گفتم کاریش نمیشه کرد...
وای وقتی تو مغازه بودم پسره هی میگفت از اینم داریم از اونم داریم...تاینی بدم بهتون؟
من کی میخوام یاد بگیرم به صدا زدن همه نگم جانم؟ وایییییییییییی
صدام زده برگشتم میگم جانم:/
ای خدا خیلی عادت بدیه...اونم که بدش نیومده بود هی میگفت چیپس معمولی اگه مورد پسندتون نیست بفرستم لیمویی بیارن؟
میگم نه مرسی
بعد حساب کردنی از هرکدوم یکم کمتر حساب میکرد...نزدیک 30-40 تومن تخفیف داد
آخرشم که حساب کردم بیرون اومدنی میگه فروشگاه رو پرنور کردین دستتون درد نکنه:/
ای خدا
حالا اونو ولش کن
شاید امروز یا فردا با بچه ها رفتیم بیرون...حالا ببینیم برنامه چی میشه.
از بودن کنار فاطمه و مائده خوشحالم...اینکه یه جایی از زندگیت حس میکنی عه؛دیگه دلت میخواد با یه آدمی دوستی ات رو ادامه بدی و نمیخوای قطع ارتباط کنی،خودش خیلی حس خوب و مثبتیه.

فصل یک تموم شد
تا 5 چرت بزنم پاشم فصل 2 رو بخونم
و الباااااااااااقی
--------------------------
اولین دوره خیاطی مو یواشکی ثبت نام کردممممم و بسی ذوق زدههه امممممممممم
مینی دوره رایگان بودش...آموزش دوخت جامدادی و پوشه!
خیلی ذوق دارممممممممممم
خدایا به خدا خوندنم نمیاد
چی میشه کلا تموم شه
لحظه شماری میکنم واسه شروع محرم
وای راستی دوره های خیاطی و کیک پزی هم پیدا کردمممم
انقدر حس خوب دارن که نگو
منتظرم تموم شه و ثبت نام کنمممممم
دیروزیارو هیچکدوم رو عمل نکردم
کلا حوصله ندارم. حس هیچی نیست...
امروز ولی -آقای ماه- مجبورم کرده ی سری کارارو بکنم
1-دوش گرفتن برای سر حال شدن✅
2-شونه کردن و بافتن موهام✅
3-روتین پوستی و مسواک✅
4-بادی اسپلش و بوخور✅
5-مرتب کردن اتاق✅
6-تمیز کردن میز✅
7-جارو برقی کشیدن
8-تموم کردن فصل 1 شیمی دوازدهم✅
9-تموم کردن فصل 2 شیمی دوازدهم✅
10-پست تولد -آقای ماه-✅
11-متن تولد -آقای ماه-✅
12-پادکست تولد -آقای ماه-
13-شرح حال
14-نظرسنجی گوشی (آ55)✅
15-سوال شرعی (توبه)✅
16-کاشتن لوبیا:)
مینویسم تا یادم نرن...
1-مرتب کردن اتاق
2-تمیز کردن میز مطالعه
3-خواندن فصل 1 شیمی دوازدهم
4-یکم تفریح...
5-موزیک
امروز تصمیم گرفتم فکر کنم. به گذشته...به سرگذشتم
چون نتایج کنکور اومده. منم که پشت بودم امسال. دیگه پشت نمیمونم.
باید ببینم چیکار میخوام بکنم. برای آیندم برنامم چیه. برای همین تا شب هی در مورد موضوعات مختلف فکر میکنم و مینویسم و تصمیمم رو اینجا ثبت میکنم...
با بابام حرف زدم. جوابی نداده ولی همین هم خوبه و برام پیشرفت حساب میشه که تونستم بالاخره یبار هم که شده حرفمو بزنم...
خلاصه که آره
تا شب هی قراره تصمیم پشت تصمیم!
بنویسمشون تا یادم نرن.
1-برنامه مطالعه زیست.
2-خواندن بودجه بندی امروزِ زیست.
3-شرح حال نوشتن از تمام احساسات-عواطف-تصمیمات-شرایط.(حتی اگه 100 صفحه شد.)✅
3-صحبت با بابا.✅
4-تصمیم در مورد برنامه های تابستون.
5-تصمیم در مورد درس در سالهای آینده.
اپدیت میشود...
کل اتاق رو تمیز کردم و جارو کشیدم.
میز مطالعه رو حسااااااااابی ساییدم و حتی لپتاب رو هم!
با وایتکس افتادم به جون سرویس ها و انقدر شستم که صدا جیق جیق بده.
کمد هارو از نو ریختم زمین و دوباره چیدم و تا کردم لباسهارو.
توی دستگاه بوخور کوچولوم،چند پاف بادی اسپلش زدم و نتیجه فوق العادستتتت! کل اتاق بوی خوب گرفته.
حالا آدم به اتاق نگاه میکنه روحیه اش تازه میشه
نور ملایم خورشید هم افتاده تو
و بوی خوب بوخور بلند شده
خوشششششحاااااااال تریییینممممممممممم
از وسواسی بودن خوشم میاد
-نظم- خیلی آرامش بخشه.
ترجیح میدم بنویسمشون تا یادم نرن
به مرور که انجام میدم،تیکشون هم میزنم:
1-مرتب کردن فضای کلی اتاق.✅
2-مرتب کردن کمد لباسها.✅
3-تمیز کردن میز مطالعه.✅
4-شستن سرویس ها.✅
5-دوش گرفتن.✅
6-خالی کردن سطل آشغال اتاق.✅
7-جارو برقی کشیدن.✅
8-شروع عربی خوندن.
9-نوشتن برنامه های تابستان.
10-عوض کردن قالب وبلاگم.✅
11-تمیز کردن لپتاب.✅
فعلا همینا...:)
قالب طراحی شده توسط: