ظهر که داشتم تلویزیون میدیدم چند جمله ای در مورد شهید تندگویان و زمان بعث خاطراتی رو شنیدم...:)
/ وقتی آبادان محاصره میشه،شهید تندگویان که وزیر نفت بوده میگه که من نمیتونم تو تهران بشینم پشت میز وقتی بچه هام اونجا تو محاصره ان... پا میشه و میکوبه میره آبادان!
و خب...اسیر میشه:)
شهید تندگویان میبینه که مردم دیگه ی آبادان رو هم اسیر کردن و دارن جوخه اعدام آماده میکنن. - این داستان از زبون رفیقش روایت شده-
به رفیقش میگه که الان اگه خودمو معرفی کنم،مردم اعدام نمیشن.
رفیقش جلوش رو میگیره و میگه تروخدا معرفی نکنیا! هممونو از دم میکشن!
شهید تندگویان میگه که نه...حتی اگه یه نفر زنده بمونه بازم این کارو میکنم و مهم نیست چی به سرم میاد...
شهید بلند میشه و میگه آهای بعثی ها! من وزیر نفت کشور هستم!
شروع میکنن به خندیدن!مسخرش میکنن. ولی شهید تندگویان بازم میگه من وزیر نفت کشور هستم. من تند گویان هستم!
بازم باور نمیکنن. تا اینکه شهید کارت شناسایی اش رو درمیاره و بین بعثی ها ولوله به پا میشه!
میگن دست نگه دارید و مردم رو اعدام نکنید. اگه اینا مسئولینش تا خط مقدم میان پس ما ممکنه موارد ارزشمندی واسه اسارت مثل همین تندگویان بین مردم پیدا کنیم.
اسیر های ایرانی رو میبرن عراق. شهید تندگویان رو مستقیم میبرن استخبارات.
رفیقش که بند سلولش دیوار به دیوار آقای تندگویان بوده، میگه ما رو اول صبح و آخر شب شکنجه میکردن. اما شهید تندگویان رو هر لحظه!
هربار که صدای فریاد یا حسین گفتنش و قرآن خوندنش بلند میشد میفهمیدیم زیر شکنجه است...
11 سال! 11 سال اینجوری گذشت! باورتون میشه؟ یازده سال یه عدده که همینجوری میاد و میره ولی یه عمره! یه عمر شکنجه!
یه روزی یکی از صلیب سرخ میاد و به حاج آقا میگه که شما به حرفی که پیش خدا میزنید چی میگید؟
حاج آقا میگه ما میگیم دعا!
اونم میگه دعا کنید فقط که خدا تندگویان رو ببره...
حاج آقا خیلی به هم میریزه که مگه چی شده؟
میگن یک ناخن سالم نمونده براش..هر ده تا ناخن دستشو کشیدن...
استخونای انگشتاش و بدنش کلا خورد شده...یک جای سالم رو هیچ جای بدنش نیست. حتی یه استخون سالم تو بدنش پیدا نمیکنی...
بچه ها میدونستید چی از شهید تندگویان میخواستن که اینجوری شکنجش میکردن؟
بهش میگفتن تو پناهندگی و پاسپورت هررررررررر کشوری که بخوای رو بهت میدیم...فقط یک دقیقه! فقط یک دقیقه جلوی دوربین به مردمت،کشورت،امامت،کتبت جسارت و اهانت کن...
ولی نمیکرد! ببینین بچه ها حتی دین گفته اگه ترس از جونتون بود،میتونید مصلحتی جسارت کنید...
حتی من حدیث دیدم از امام علی(ع) که اگه جونتون در خطر بود میتونید مصلحتی و زبانی که از ته دل نباشه جسارت کنید و بعد عفو و توبه بخواید از خدا...
ولی شهید تندگویان به همین هم راضی نمیشده:)
تا اینکه بالاخره خبر میاد شهید شده...پیکر مطهر رو تحویل کشور میدن...
اما چه پیکری؟:)
تمام استخوان های گلو و گردن به معنی واقعی خورد شده بوده...شکسته نه ها! خورد!
هر دو پهلو هم شکسته بوده:)
تشخیص پزشکی قانونی این شده که با سیم تلفن پیچیدن دور گردنش و کشیدن عقب و همزمان پهلوهاشو شکستن...
میگن شهید عاشق حضرت زهرا بوده:)
با خودم فکر میکنم چقدر امثال همین شهیدا هستن و ما داریم نمک نشناسی میکنیم واقعا؟....
/آقای مداحی حیدر البیاتی که اهل عراق هستن گفتش که 90 درصد خانواده های عراقی یکیو دارن که به دست بعث شهید شده...
دایی خود من به خاطر همراه داشتن مفاتیح الجنان و تربت کربلا،اعدام شد
پسرعمو های 15 و 16 ساله من به خاطر اقامه عزاداری امام حسین به تیر برق بسته شدن و تیربارون شدن...بعدشم پول تیر هارو از خونواده مون گرفتن!
/بچه ها بیاید نمک نشناس نباشیم:) بعد این همه شهادت مظلومانه که تازه من یکیش رو گفتم... چون انقدر زیاده که نمیشه گفت و انقدر سوزناکه که آدم دلش آب میشه...بیاید از خون همچین جوونای نگذریم...
پ.ن: مقایسه کنید با مسئولین الان که سرشون به تنشون نمی ارزه:) یکیش اختلاس میکنه یکیش دزدی میکنه یکیش مرگ بر آمریکا رو سانسور میکنه:)